سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مشق عشق

به نام نامی کوروش و آن آزاده جانانی
که جز بر خاک پردیس جهان
ایران زمین
پیشانی خود را نسائیدند
درود پر ز مهر من بر آن ایرانیان سخت ایرانی
چه آنان که کنون آوازه ی ایران پرستی شان
برای گوشهای آفرین گویان تازی ها و بیگانه
{همان ابریشمین گوش بزرگ حفره مانندی
که زنگار هزاران سال و تاربند کهنه و فرسوده ی پیر عنکبوت مرده تاریخ
پرده هایش را بیالوده}
بود چون صور اسرافیل
سهمگین فریاد مرگ آوای زندگی هاشان
و چه آنانکه ز پولاد بدون زنگ و هرگز نشکن آرمان هاشان
به گرداگرد تن های خمود از بار نامردی جان هاشان
بپاشیدند بذر تند و تیز نیزه زار شرزه زندانی
که خود روید
و تا پایان بودن های آن تنها
ببندد راه هرگونه گریز سوی آزادی
به چه زندانی
چه زندانی
خنده دارد گر درون عشق و آزادی
بگوئیم وای
میله ای سرد و خموش بسته راه را بر هر چه آبادی
کدامین آسمان آبی پاکی بود آبی تر از آن آسمان ژنده و بی شیله ای که
هر سحر کوچک محیط سرد زندان را می کشاند رو به سوی نور شورافزا
آریامرد آریا بانو
تو را ناخواسته نعمتی والا عطا کردند
که سرشت پاک ایرانی ببخشودند
{نمی دانم بگویم وامدار کار نیک چون اهورائیم
و یا دست طبیعت را بباید بوسه بارانیم}
به پاس گوهر پاک درون باید
آن سه جاوید پایه های نیک وند را
{اندیشه نیک ،گفتار نیک ، کردار نیک}
بسان یادمانی
برفراز زندگی هامان برافرازیم
و نگذاریم
هر به ریش آغشته چهر و
رو به بالا برده دست
که نشخوار زبانی جز زبان پارسی عادتش گشته
کار روز و شبش گشته
ز راه پاک ایران دوستی مان کند بیرون
و ما را تا همیشه بنده ی مشتی به مانند خودش سازد
برای در پناه بودن ز دست این دژاکامان
ز دیوار سپید زندگی پاک و پالودت
بیاویز آیه ی ناب و دل انگیزی
که یک پاکیزه مرد آن را سپارش سوی ما کرده :
چو ایران نباشد تن من مباد...


نوشته شده در جمعه 89/8/7ساعت 9:19 صبح توسط سپیده نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

کد ماوس