مشق عشق
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی سیمین بهبهانی
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد
:قالبساز: :بهاربیست: |