مشق عشق
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی سیمین بهبهانی سیمین بهبهانی به کلام فتح نیازم کو؟ دلِ تخته پاره ندادندم به جگر فشردنِ دندانم به زبانِ بسته حکایت را شب و بیمِ موج و تبی، تابی به سرا نشستم و در بستم دل من! مباش چنین غمگین دلَکَم! مکوش به آزارم فریاد شوق بر سر هر کوی برخاست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاه ست ؟ ان یک جواب داد:چه دانیم ما چیست پیداست ان قدر ?که متاعی گرا نبهاست نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت این اشک دیده من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله اشناست ان پارسا که ده خرد و ملک ?رهزن است ان پادشاه که مال رعیت خورد گداست بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن تا بنگری روشنی گوهر از کجاست نامم را پدرم انتخاب کرد! دربارهی انتظار فرج روایات زیادی از سوی امام معصوم در تاریخ موجود است، از جمله: « فانتظروا انی معکم من المنتظرین »؛ ( منتظر باشید؛ همانا من نیز با شما از جمله منتظران هستم.)» ( و امید فرج مهدی علیه السلام ) تربیت میشود.» برای اسحاق بن یعقوب صادر گردید، چنین آمده است: « برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید، چرا که خود آن، برای شما فرج و گشایش است.» وزارت جنگ رژیم صهیونیستی: غزه را به آتش میکشیم! وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید ! فاجعه ای که قربانی خاموش و بی دفاعش علی است و فاطمه و بعدها دیدیم که فرزندانشان یکایک و اخلافشان همه ! « دکتر علی شریعتی »
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد
که لب از مکالمه بر بستم:
چو نهیبِ فاجعه بشنفتم،
به گروهِ فاتحه پیوستم،
که چو بشکنَد، به فغان آید _
چه وجودِ بلعجبی هستم
که «تَرَق» نکَردم و بشکستم!
به صلاح بود و چنین کردم
چه کنم؟ هلاکِ جگر بندان
به دهان گُرگ نیارستم.
به قلم سپردم و خون خوردم
ز نفوس روی نهان کردم
به سرا نشستم و در بستم.
دَوَران هایلِ گردابی
همه خوانده بودم و ماندن را
همه آزمودم و دانستم.
دِل من ز سینه چو گنجشکی
به شتاب و شِکوه برون آمد
بِنِشست غم زده بر دستم
که «درین خموشیی مرگ آیین
ز کلام فتح نشانت کو؟
چو ز هست و نیست بپُرسندت،
نفسی بکش که بلی، هستم!»
که به هست و نیست نیاندیشم :
همه آنچه خواستم از یزدان
به ثبات و صبر توانستم.
که نه ناتوان و نه نومیدم
به ادای حق چو گشودم لب،
به فنای ظلم کمر بستم . . .
باز آمـــــدم باز آمدم از پیش آن یـــار آمـــــدم
در من نگـــردر من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جملــــــه آزاد آمـــــــدم
چندین هـــزاران سال شد تا من به گفتار آمــدم
آن جا روم آنجا روم بالا بدم بـــــــــــــالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهــار آمـدم
مولانا
نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!
دیگر بس است!
راهم را خودم انتخاب می کنم!
دکتر شریعتی
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام پرسید:« فرج چه وقت است؟»
امام علیه السلام فرمود:« هر کس این امر را بشناسد، با انتظار، برایش فرج حاصل شده است.»
امام سجاد علیه السلام فرمود:« انتظار فرج بزرگترین فرج است.»
امام رضا علیه السلام فرمود:« آیا انتظار فرج، فرج نیست؟ خداوند عزوجل می فرماید:
امام کاظم علیه السلام فرمود:« دویست سال است که شیعه با آرزو
در توقیع ای که از سوی امام زمان علیه السلام به وسیله محمد بن عثمان
فلسطین قربانی سکوت و سردرگمی جهان اسلام
:قالبساز: :بهاربیست: |