سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مشق عشق

 الهی سینه ای ده آتش افروز
 
الهی سینه ای ده آتش افروز

در آن سینه دلی وآن دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

دلم پر شعله گردان، سینه پر دود

زبانم کن به گفتن آتش آلود

کرامت کن درونی درد پرور

دلی در وی درون درد و برون درد

به سوزی ده کلامم را روایی

کز آن گرمی کند آتش گدایی

دلم را داغ عشقی بر جبین نه

زبانم را بیانی آتشین ده

سخن کز سوز دل تابی ندارد

چکد گر آب ازو، آبی ندارد

دلی افسرده دارم سخت بی نور

چراغی زو بغایت روشنی دور

بده گرمی دل افسرده ام را

فروزان کن چراغ مرده ام را

ندارد راه فکرم روشنایی

ز لطفت پرتوی دارم گدایی

اگر لطف تو نبود پرتو انداز

کجا فکر و کجا گنجینه راز؟

ز گنج راز، در هر کنج سینه

نهاده خازن تو صد دفینه

ولی لطف تو گر نبود، به صد رنج

پشیزی کس نباید زآنهمه گنج

چو در هر کنج، صد گنجینه داری

نمی خواهم که نومیدم گذاری

به راه این امید پیچ در پیچ

مرا لطف تو می باید، دگر هیچ
 
شاعر: وحشی بافقی

نوشته شده در شنبه 87/7/27ساعت 12:59 صبح توسط سپیده نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

کد ماوس