مشق عشق
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم که گر از چشم یار افتم ، زچشم اعتبار افتم شراب لطف پر در جام می ریزی و می ترسم که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم به مجلس میروم اندیشناک ای عشق آتش دم بدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم زیمن عشق بر وضع جهان خوش خنده ها کردم معاذ الله اگر روزی به دست روزگار افتم تظلم آنقدر دارم میان راهت افتاده که چندانی نگه داری که من بر یک کنار افتم عجب کیفیتی دارم بلند از عشق و میترسم که چون منصور حرفی گویم و در پای دار افتم دگر روز سواری آمد و شد وقت آن وحشی که او تازد به صحرا ، من به راه انتظار افتم
نوشته شده در یکشنبه 89/8/9ساعت
6:38 عصر توسط بامداد... نظرات ( ) | |
:قالبساز: :بهاربیست: |